می گفتی:مرگ ؛سکوت؛تنهایی
چنانکه عشق ؛ زندگی
واژگانی از تصاویر زودگذر ما
و باد هر صبح آرام وزیدن گرفت
و زمان به رنگ باران و آهن
بر فراز سنگ ها گذر کرد.
برفراز وزوز نامفهوم ما نفرین شدگان.
حقیقت همچنان دور است.
به من بگو ای انسان شقه شده بر صلیب
و تو با دستانی برآماسیده از خون
چگونه پاسخ خواهم گفت به آنان که می پرسند؟
اکنون؛اکنون:پیش از آن که سکوتی دیگر به دیدگان بنشیند
پیش از آن که بادی دیگر برخیزد و زنگاری دیگر شکوفا شود.
(Salvatore Quasimodo)
قرار دادن تبلیغ متنی و عکسی رایگان در چاپاریست
آیدا جان بادرودی گرم.........
نمی دانم چرا ولی حس می کنم یک نوع دل تنگی درنوشته هایت موج میزند..........
البته شگفت نیست ولی پس امید کجاست
آیا نباید درسیاه- روشنی ها به دنبالش بگردیم؟
تندرستی و موفقیت وشادکامی برایت آرزو می کنم دوست مهربان وبااحساسم......... ارادتنمد.......... سهیک
....
نقطه هی این دفعه را برایت معنی میکنم اما فقط همین یک دفعه را!
زودتر به روز کن.
در نظر سنجی هم اگر نظری داری یا دیگر دوستان اگر نظری دارند خوشحال میشوم شرکت کنید.البته مطلب ژزشکی است نه ادبی.
امان از وقتی دکمه ی ژ کیبوردت خراب باشه ! منظورم ژ نیست منظورم ژ است!
وب قشنگی داری
به وب من سر بزن ببین نیمه ی گمشده ی کدوممون بهتره
نظر هم بده
منتظرتم
تشکر